امروز: شنبه, ۳۱ شهریور , ۱۴۰۳ | ۰۰:۵۹:۰۸  آخرین بروزرسانی : اسفند ۱۶ام, ۱۳۹۰
سرخط خبری :
تبلیغات
  • تاریخ انتشار خبر : دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰ | کد خبر : 16397
    ارسال خبر چاپ خبر
  • چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه ی قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه ی دیگه گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد. دو قورباغه این حرف…

    چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه ی قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه ی دیگه گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد.
    دو قورباغه این حرف ها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند.
    اما قورباغه های دیگر مدام می گفتند که دست از تلاش بردارند چون نمی توانند از گودال خارج شوند و خیلی زود خواهند مرد.
    بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت .
    سرانجام به داخل گودال پرت شد و مرد. اما قورباغه ی دیگر با تمام توان برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد.
    هر چه بقیه ی قورباغه ها فریاد می زدند که تلاش بیشتر فایده ای ندارد او مصمم تر می شد. تا اینکه بالاخره از گودال خارج شد.
    وقتی بیرون آمد بقیه ی قورباغه ها از او پرسیدند(( مگر تو حرفهای ما را نمی شنیدی ؟ ))
    معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند.
    برای اشتراک این مطلب در فیس بوک کلیک کنید
    برچسب ها :
    نظرات کاربران در "قدرت کلمات"
    تازه ترین اخبار