امروز: پنج شنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳ | ۲۰:۰۱:۲۱  آخرین بروزرسانی : مهر ۶ام, ۱۳۹۰
سرخط خبری :
تبلیغات
  • تاریخ انتشار خبر : سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰ | کد خبر : 5302
    ارسال خبر چاپ خبر
  • یکی از این روزا گذرم افتاد به خیابون ورزش ، نبش کوچه سلامت ، پلاک ۱۱ که قبلاً ۲۱ بود.دیدم گوشه دیوار یکی افتاده ، زار و نزار . رفتم سراغش. گقتم : آقا کمک نمی خوای؟ گفت : چرا والله.به خاطر خدا دستم و بگیرین بلکه بتونم پاشم .این روزا کسی به فکر من…

    یکی از این روزا گذرم افتاد به خیابون ورزش ، نبش کوچه سلامت ، پلاک ۱۱ که قبلاً ۲۱ بود.دیدم گوشه دیوار یکی افتاده ، زار و نزار .
    رفتم سراغش. گقتم : آقا کمک نمی خوای؟
    گفت : چرا والله.به خاطر خدا دستم و بگیرین بلکه بتونم پاشم .این روزا کسی به فکر من نیست .همه فراموشم کردن.
    دستشو گرفتم و بلندش کردم    گفتم : چته بابا چرا اینقد بی رمقی و حالت گرفته؟
    گفت: ای آقا دست نذار رو دردم . بذار به حال خودم باشم.
     گفتم :بگو شاید یه کم دلت واشه.آهی کشید و  گفت:از کجا بگم . داشتم کارمو میکردم تازه سری توسرا در آورده بودم این ور اونور میرفتم میشناختنم.احترامی داشتم اما حالا چی؟هیچی برام نمونده.هرکی دور و برم بود تارونده شد .من موندمو حوضم.قبلا یه رونقی داشتم اما حالا کسی سراغی ازم نمیگیره.
     گفتم : آخه چطور توکه میگی رونقی داشتی ودوستات دور و برت بودن چی شد به این حال و روز افتادی؟  گفت : والله داشتم زندگیمو میکردم که زدواز بد روزگار رئیسمو عوض کردن . مصیبتم از همین جا شروع شد .یه آقایو آوردن کردن رئیسمون که یه کت گشاد می پوشه که اصلا قواره تنش نیست .
     اما هرچی هست دیگه روزخوش ندیدم که ندیدم .اولش همه چی خوب بود .بودجه آنچنانی می آوردو ال میکردو بل .  میگفت میفرستم تو چهار تای  آسیا ودنیا واسه خودت حال کنی.
    مگه تو چیت ازفلانی و فلانی کمه ؟ اما هر چی جلو میرفتیم میدیدم همه ا ش وعده ووعید بودودروغ.
    حالا یه هند فکسنی ام نمی تونه منو بفرسته. روزای اول میگفت همه باهم کاراروروبراه میکنیم اما هرچی میگذ شت دستش بیشتر رو می شدومیفهمیدم که آقا هیچکی و قبول نداره الا چند تا دوست تاجرشو. یکیشون که خیلی براش عزیزه ،هرچی  میگه بی برو برگرد قبول می کنه .
    اوایل یه قرارداد براش جور کرد با یه آکادمی تو خارج از کشور.به من میگفت جای تو اونجاس .تو بایدبری و ببینی چیکار کردم برات .اونجا رشد میکنی و قوی میشی .
    بعد با یه طمطراق اینورو اونور میگفت که بهترین قرارداد تاریخ رو برای فلانی جور کردم اما این خبرا نبود کسی اونجا نبود تا باعث رشد من بشه.
    فقط میرفتم اونجا ، ریخت و پاش و پول پرت کردن . همین وهمین .بعد یواش یواش شروع کرد همه رو تاروندن.تا جایی که الان هیچکی دوروبرم نیس. حالا کار به جایی رسیده که آفا خودش و رفیق جدیدش که اتفاقا ازعزیزکرده های خودمه و خیلی بهش خدمت کردم ، میرن تو کوچه و داد می زنن آی آب حوض میکشیم ،برف پارو میکنیم ، بازیکن می خریم آی بازیکن . اما بازیکن نیست که نیست البته چند تا بچه دور و برشونن اما اینا که بازیکن نمیشن.
    اونایی که من میشناختم خیلی با اینا فرق دارن.اونا سرمو بلند می کردن اما اینا سرافکنده م میکنن.
    خدانسازه برات  که منو به این روزانداختی. این روزا کارش شده رفت و آمد تو اتاقای وزارتخونه.بلکه بتونه خودش و نیگر داره دیگه اصلا به فکر من نیست . داغون داغونم  کرده.
     گفتم : این بازیکن مازیکن که میگی یعنی چی مگه توکی هستی ا ین حرفا چیه میزنی؟ تورو چه به وزارتخونه .مگه اونا بیکارن به فکر توباشن؟
    گفت : ای بابا توام که هر چی میگم حالیت نیس که نیس . مگه توام مثل رئیس من اهل ورزش مرزش نیستی ؟ یه زمانی به من میگفتن پینگ پنگ اما الان دیگه هیچ نشانی از پینگ پنگ ندارم . داشتم پروبالی میگرفتم که قیچیش کردن وزمینگیر شدم گفتم : برو بابا توام دلت خوشه .کی به فکر پینگ پنگه.توکه از فوتبال عزیزتر نیستی .اونجا گندیده کسی ککشم نمی گزه حالا تو میگی پینگ پنگ. برو خدا خیرت بده ولمون کن دلت خوشه توام.
    وبعد دست کرد تو جیبشو یه تیکه کاغذ در آوردو این شعرو که خودش گفته بود خوند:
    ای رئیسا رحمتی کن  ، کم نما جور و جفا                                 تابه کی ظلم وستم بر دوستانِ با و فا
    من ز هجرِ دوستان و دوستان از هجرِ من                                 هردو بیماریم یا رب نسخه ای بهرِشفا
    صدهزاران کذب گفتی رو شده دستت دگر                                 الکریم اِذا وَعَدَ مینماید او وفا
    رو ز جمعِ  ما برون تا با دعای خیرِ خویش                               از خدا خواهم برایت تندرستی و شفا
    گرچنین کردی دلا تا آخرالدوران بود                                       ذکرِ خیرت بر زبان و هم دعایت از قفا
    ورنه نفرین ولعِن باشد نصیبت تا ابد                                        روسیاهی چون ذغال و قسمتت اف و تفا
    چون مرا تعطیل کردی چاره کارم بکن                                     تا به کی دوری زجمعِ دوستانِ با صفا
    گرچه دانم قافیه تنگ است اما جانِ من                                      چاره ، جزماندن بباید استفا کن استفا
    گفتم : طبع شعرم که داری
    گفت : اینقده بیکار شدم که زدم تو خط شعر معر
    گفتم : خدا توفیقت بده . ولی از من به تو نصیحت، انقد به پر و پاچه  رئیس مئیسا نپیچ که خطر داره.بی خیال این وزارتخونه و این چیزام شو که شاعر میگه
    گوش اگر گوش تو و نا له اگر ناله من                               آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
    بعد خداحافظی کردم و رامو گرفتمو رفتم.بعدنا شنیدم که بنده خدا دق کرده و مرده .ولی رئیس اش سرجای خودش بودو پشت میز.
    نویسنده غلامحسین تهرانی منفرد
    برای اشتراک این مطلب در فیس بوک کلیک کنید
    برچسب ها :
    نظرات کاربران در "جسدی به نام پینگ پنگ"
    تازه ترین اخبار