امروز: جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ | ۱۳:۳۵:۴۹  آخرین بروزرسانی : آبان ۱۲ام, ۱۳۹۳
سرخط خبری :
تبلیغات
  • تاریخ انتشار خبر : یکشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۳ | کد خبر : 58379
    ارسال خبر چاپ خبر
  •         در  کلاس  عاشقی  عباس غوغا  می کند در دل  هر  عاشقی  عباس   مأوا   می کند هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین ثبت نامش  را فقط عباس  امضاء  می کند     فرا رسیدن ایام غم بار و جانسوز تاسوعا و عاشورا و شهادت سالار شهیدان و سرور…

    3defb0a2f03dadde868f62ce6194a427578a8e08575fc82ad77e578fdc3badb6

     

     

     

     

    در  کلاس  عاشقی  عباس غوغا  می کند

    در دل  هر  عاشقی  عباس   مأوا   می کند

    هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین

    ثبت نامش  را فقط عباس  امضاء  می کند

     

     

    فرا رسیدن ایام غم بار و جانسوز تاسوعا و عاشورا و شهادت سالار شهیدان و سرور آزادگان امام حسین (ع) و یاران با وفایش بر امامعصر(عج) ورهبر معظم انقلاب و مسلمانان و شیفتگان آن حضرت تسلیت و تعزیت باد.

    عباس من،  من نمی خواهم تورا تنها نگذارم ولی آن ها می خواهند ما را از هم جدا کنند،  عباس من تا تو زنده ای و می توانی حفاظ من شوی قلبم را به قلب تو گره می زنم بدان که تا آخرین لحظه دست از تو بر نمی دارم .

     

    او آرام آرام با عباس نجوا می کرد ولی تیرها بود که از هر سو به سمت مشک روان شد و بالاخره تیری به هدف خورد و قلب مشک و عباس را به هم دوخت . آب خنک مشک بر تن گرم عباس جاری شد و قطره قطره بر زمین ریخت . عضلات و زانوهای عباس سرمای آب را احساس کرد ند و آنگاه بودکه سوزش دست های قطع شده بر جان عباس شعله ور شد .

    تن رشادت و مردانگی از روی زین اسب بر زمین افتاد و صدای عباس در تمامی دشت پیچید و برای اولین بار از گلوی عباس این صوت شنیده شد که :

    ” برادرم برادرت را دریاب “

    حسین که در تمامی آن لحظات چشمانش لحظه ای از عباس دور نشده بود به چشم خود دید که چگونه کاخ عظیم صلابت از اسب بر زمین افتاد.  حسین به اسب خود نهیبی زد و به سوی برادر تاخت.  سواران سیاهی که برای مثله کردن عباس و برای فرو نشاندن همه ی خشم خود از حسادتی که نسبت به عباس داشتند به دور او جمع شده بودند با صدای فریاد حسین به خود لرزیدند  و بی اختیار به عقب کشیدند حسین به بالای سر عباس رسید چشمان حسین به  چشمان غرق خون عباس که دیگر نمی دید افتاد باز هم آرامشی خاموش برتن عباس مستولی شد.  بریده بریده کلماتی بر لبانش جاری شد که این آخرین سخنانی  بودکه هستی از زبان عباس می شنید .

    ” آقا ی من!  مرا به خیمه ها مبر.  از دیدن روی بچه ها شرم دارم،  نمی دانم به لبان تشنه ی آن ها چه پاسخی بدهم،  مرا به خیمه ها مبر نمی خواهم چشم زینب و بچه ها بر جسم پاره ی من بیفتد،  نمی خواهم شمع امید در آن ها بمیرد.  شرمنده ام که برای اولین بار فرمان تورا به درستی به انجام نرساندم و نتوانستم آب بیاورم،  مرا ببخش که در این بی کسی توراتنها می گذارم ” .

     به دنبال این جملات شیر بیشه های علی خاموش شد و چشم جوانمردی برای همیشه بر روی زمین بسته شد،  حسین صدای شکستن استخوان های کمر خود را شنید و با بغض تمام رو به سوی برادر گفت:

    کمرم را شکستی برادر!  و آن گاه بود که فریا د عباس حسین در تمامی جهان پیچید تا جایی که خداوند نیز به همراه حسین،  عباس گفت .

    خورشید دیگر نتوانست گرمای آن چشمان را درروی زمین ببیند و از شدت غم چشم های خود را بر روی زمین بست و همه دیدند که آسمان در سوگ عباس چگونه به قنوت ایستاد.  دست های آسمان قنوت بست تا ملائک تن تکه تکه شده ی عباس را جمع کنند.  زمین از شدت حزن جامه ی سیاه بر تن پوشید و فرات،  آن قدر از این ماتم گریست که چشم هایش رو به خشکی گذاشت و زمان در حسرت دوباره نگاه آتشین این دو برادر تا ابد سوخت .

     

     

     

     

    برای اشتراک این مطلب در فیس بوک کلیک کنید
    برچسب ها :
    نظرات کاربران در "تاسوعای حسینی تسلیت باد"
    تازه ترین اخبار