امروز: پنج شنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳ | ۲۰:۱۵:۲۹
آخرین بروزرسانی :
مهر ۱۳ام, ۱۳۹۰
سرخط خبری :
تبلیغات
کارخانه تربیت بدنی و علوم ورزشی ایران، همانند بخش اعظمی از دیگر کارخانه های کشور! نگرشی بر مبنای مصرف کننده بودن دارد تا تولید کننده. به عبارت دیگر در این کارخانه، و شاید به تعبیری دیگر، در این مونتاژخانه! علوم از بیگانگان اخذ شده و به جامعههای آماری کشور تزریق میگردد و این تمام فعالیتهای…
کارخانه تربیت بدنی و علوم ورزشی ایران، همانند بخش اعظمی از دیگر کارخانه های کشور! نگرشی بر مبنای مصرف کننده بودن دارد تا تولید کننده. به عبارت دیگر در این کارخانه، و شاید به تعبیری دیگر، در این مونتاژخانه! علوم از بیگانگان اخذ شده و به جامعههای آماری کشور تزریق میگردد و این تمام فعالیتهای این کارخانه را تشکیل میدهد.
اگر سه مرحله ۱- کپی علم بیگانگان، ۲- مونتاژ و دستکاری علم بیگانگان و ۳- تولید علم به صورتی خلاقانه و مستقل از بیگانگان را در نظر بگیریم، آنگاه میتوانیم موقعیت علوم و پژوهشهای تربیت بدنی و ورزش ایران را بینابین مرحله یک و دو، جایابی کنیم.
برای توجیه صحت این واقعیت لازم است این مراحل را کمی باز کنیم: ما در مرحله یک قرار گرفتهایم؛ چرا که صرفاً نظریهها، پروتکلها، مدلها، پرسشنامهها و دیگر ابزارهای پژوهش بیگانگان را به خورد جامعههای ورزشی و کاملاً متفاوت ایرانی میدهیم. ما کمی به مرحله دو سوق پیدا کردهایم، چرا که چند مدل یا پروتکل را با هم در میآمیزیم، برخی متغیرها را از یک نظریه و برخی دیگر را از نظریههای دیگران برداشت میکنیم، به مقایسه یافتهها و مدلها و نظریهها میپردازیم، مطالعات تطبیقی انجام میدهیم و دست آخر از تلفیق و ترکیب نظریههای بیگانگان، نظریهای مونتاژ میکنیم که هنوز رنگ و بوی بیگانگی میدهد و وصله تن جامعه ایرانی نیست……….
اما آیا ما تا به حال نظریهای بنیادین در علوم ورزشی و تربیت بدنی تدوین نمودهایم؟ آیا شیوهای منحصر به فرد و بکر ارائه کردهایم؟ آیا مدل، ابزار و نظریه ای خلق نمودهایم که بیگانگان، آنها را در پژوهشها و سازمانهای خود به کار گیرند؟ به عبارتی دیگر آیا ما تاکنون به تجاری سازی علم پرداختهایم؟ آیا تا کنون توانستهایم حداقل در چند حوزه، خود را در مرحله سه و بیگانگان را در مرحله یک یا دو ببینیم؟ رسیدن به مرحله یک و دو زحمتی نمیخواهد، اما مهم این است که چون به مرحله سه رسیدیم؛ دو و یک هم پیش ماست. این مرحلهی سه است که تلاش و همت مضاعف میطلبد و رسیدن به این مرحله گامی متعالی و بلند در جهت سرافرازی و سربلندی کشور است.
امروز حجم عمدهای از دانشگاها و مراکز پژوهشی علوم ورزشی کشور، اصرار زیادی به ماندن در مرحله یک دارند و شاید بتوان گفت از یک سو گرایش به آموزشگاه بودن دارند و از سویی دیگر گرایش به تنبلی و نسخه برداری. تنها تعداد کمی از دانشکدهها و مراکز پژوهشی، خود را به اویل مرحله دو رسانده و آنها نیز تمایل به ماندن در این وضعیت را دارند. اما این که چطور این اینرسی را از بین ببریم و شرایطی ایجاد کنیم که روحیه حرکت و گذر از مرحلهای به مرحلهای دیگر همواره در کشور حفظ گردد و خود را به انتهای مرحله سه برسانیم، رسالت بزرگی است که بر دوش علوم ورزشی کشور است و تمامی واحدهای آموزشی و پژوهشی باید بخشی از این کیک بزرگ! را تولید کنند.
به راستی چرا ما در مرحله یک هستیم و جاماندهایم؟
جواب این سئوال را پنج دسته موانع میدانیم: یکم: موانع ساختاری و سیستم ارزیابی ارتقاء اعضاء هیات علمی. دوم: موانع فرهنگی و بصیرتی. سوم: موانع دانشی. چهارم: موانع اقتصادی و پنجم: امپراتوریسم.
اگر نگاهی به سیستم ارتقاء اساتید پژوهشی و آموزشی تربیت بدنی بیندازیم، به سرعت درمییابیم که عوامل اصلی برای ارتقاء اساتید دانشگاه (پیمانی، رسمی آزمایشی، رسمی-مربی، استادیار، دانشیار و استاد) صرفاً تعداد مقاله، کتاب، طرح و راهنمایی و مشاوره پایان نامه و فعالیت های اجرایی است. اما سئوال مهم در اینجایت که آیا ارزش یک کتاب که دسترنج سالها علم و تجربه اندوزی یک عضو هیات علمی است با کتاب عضو دیگری که مجموعهای از ترجمههای دانشجویان است و هر دو تحت عنوان «تالیف» به چاب میرسند یکی است؟ آیا ارزش کار دانشجو و استادی که به روش تحقیق کیفی و به تحلیل عمقی موقعیتهای نامعین ورزشی میپردازند و علم و بصیرتی نو درانداخته و گرهای از مشکلات جامعه را باز میکند با همتایانی که صرفاً یک پروتکل یا پرسشنامه بیگانه را در جامعه آماری خود توزیع نموده و به تجزیه و تحلیلهای از پیش مشخص! دست میزند یکی است؟ پیآمد این سیستم ارزیابی، ایجاد نگرش کمیت گرایی به جای کیفیت گرایی در اساتید است و این بصیرت دوش به دوش به نسلهای بعد در حال انتقال است. با توجه به موارد پیشگفت، در گام نخست، این سیستم میبایست مورد بررسی و تجدید نظر قرار گیرد و کیفیت گرایی را پیشه خود سازد. اگر نگاهی گذرا به آثار تالیفی! و ترجمهای اساتید بیندازیم، در نگاه اول متوجه میشویم که این آثار در گرایشها و فیلدهای مختلفی به نگارش درآمدهاند و با یکدیگر هیچ سنخیتی ندارند.
برای مثال، دیدن این که یک استاد گرایش مدیریت ورزشی، در بازاریابی، منابع انسانی، مدیریت اماکن، اوقات فراغت، آمار، مدیریت راهبردی، رفتار سازمانی و حتی در فیزیولوژی، آسیب شناسی و… دارای کتاب تالیفی و ترجمهای است؛ چیز بدیعی است. همچنین دیدن استادی که تمامی این درسها را تدریس مینماید دور از انتظار نیست. آیا واقعاً این رویکرد، به توسعه رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی کمک ارزشمندی میکند؟ آیا رودخانهای عمیق بودن ارزشمندتر است یا دریایی به عمق یک سانتیمتر؟! در نتیجه، در راستای توسعه این رشته، تخصصی پژوهی می بایست به جای عمومیت پژوهی پیشه گردد.
دومین دسته از موانع، عوامل فرهنگی و بصیرتی است. دیدگاهها و برداشتهای قالبی چون بالاتر بودن علمی بیگانهها از یک سو و از سویی دیگر غالب شدن دیدگاه و فرهنگ مال و ثروت اندوزی و همچنین تا اندازهای وجود روحیه نا امیدی به بهتر شده وضعیت علمی و سایر شرایط جامعه، همگی دست به دست هم میدهند و عوامل فرهنگی و بصیرتی را تشکیل میدهند که به نوبه خود موجب میشود تا پژوهشگران و اساتید تربیت بدنی و ورزش کشور بیشتر به مصرف کنندهگی و استفاده بدون زحمت از دسترنج بیگانگان روی آورده و امورات جاری خود را با آن میگذرانند و میل و رغبت کمی به انجام کارهای پرزحمت مرحله سه دارند.
سومین دسته از موانع، دانش موجود اساتید است که به نوبه خود سهم قابل توجهی در ایجاد اصطکاک برای گذر از مراحل مختلف دارد. اگر نگاهی گذرا به انتشارات، کتابها و مقالات تربیت بدنی و علوم ورزشی بیندازیم، در مییابیم که کتابها اغلب ترجمه و یا ترکیبی از بخشهایی از کتابها و مقالات بیگانگان است که به نام تألیف به چاب می رسند در صورتی که گردآوری بیش نیست. نگاه چشمان اساتید و پژوهشگران به ردپای بیگانگان است. پیوسته در جستجوی یافتن جدیدترین انتشارات بیگانگان و ترجمه و ساختن مقالات دست چندم از آنها و چاپ در مجلات داخلی هستیم. گاهی هم در تلاشیم تا مقالات ISI بدهیم و پز دهیم که امسال فلان قدر افزایش مقالات ISI داشتهایم و رنکینگ ما فلان قدر افزایش یافته؛ غافل از این که هیچگاه چشمان خود را به نگاه عقابین مجهز نکرده ایم تا ببینیم که چقدر موقعیتهای نامعین و مسئله و مشکل در کشور داریم و چقدر دانش پنهان و کشف نشده در محدوده مرزهای خود داریم و نیازی نیست تا دانش را در سطل ذباله های بیگانگان جستجو کنیم. تمام تلاشمان این است که اصول و نظریههای بیگانگان را به خورد جوامع پژوهشی خود بدهیم غافل از آن که این اصول و نظریه ها در کالبد جامعه ما جای نمی گیرد.
اگر کمی واقع بین باشیم، در مییابیم که دانشجویان را نمیتوان مقصر عقب ماندگی علم و پژوهش در تربیت بدنی دانست. دانشجویان، صرفاً متغیرهای وابسته معادله توسعه علم و پژوهش در تربیت بدنی هستند. دانشجوی نسل امروز، دانش خود را از اساتید-یکی از مهم ترین متغیرهای مستقل معادله- خود به ارث میبرد و این دور تسلسل ادامه دارد. اما وقتی سطح علمی، توان پژوهشی و دانش پژوهشی اساتید قابل قبول نباشد؛ این قافله علم به سرمقصدی جز مرحله یک و شاید مرحله دو نمیرسد. پس همانگونه که کارکنان در دوران کاری خود آموزشهای ضمن خدمتی را میبینند برای اساتید هم ضروری است که در کلاسهای ارتقاء علمی و پژوهشی شرکت کنند.
البته شاید این گفته به مزاج برخی از اساتید خوش نیاید که؛ شاید کمی از بار این دورههای آموزش ضمن خدمت را دانشجویان به دوش میکشند و با ماموریتهایی که اساتید به آنها میدهند، این دانشجویان هستند که موضوعات بکر و جدید را مطالعه نموده و با اختصاص تمامِ وقت گرانبهای تحصیلی خود به تهیه تمامْ وقت اسلایدهای معجزه آسا، علم جدید در اختیار اساتید قرار داده و در ارتقاء سطح علمی خود به قدر ناچیزی و اما اساتید به قدر قابل توجهی نقش دارند. به نظر میرسد اینجا سیستم آموزشی نیز همانند هوای تهران، دچار وارونگی شده با این تفاوت که این وارونگی مداوم است. به راستی تا به حال از خود پرسیدهایم اگر برای مدت زیادی ویروسی بیاید که ما توانایی استفاده از نرم افزار پاورپوینت و سایر نرم افزارها را نداشته باشیم چه میشود؟ آیا ما به عنوان پژوهشگر، عضو هیات علمی و دانشجوی وارث، علممان را در سینه هامان جای دادهایم یا در کامپیوتر و اسلایدهای سهرآمیز و…؟
چهارمین دسته از موانع توسعه پژوهش در تربیت بدنی و علوم ورزشی، موانع اقتصادی هستند. امروزه اگر به اساتید خود نگاهی بیندازیم، در مییابیم که تقریباً درصد بالایی از آنها بیش از دو شغل دارند، درهای اتاق های آنها اغلب بسته است، برای دانشجویان وقت زیادی اختصاص نمیدهند، در برخی از موارد بین آنها توافق وجود ندارد و حجم زیادی از وقت خود را صرف تعارضات درون سازمانی می کنند.
سطح درآمد حقوقی پایین اساتید -به نسبت هزینه، انرژی و زمانی که سرمایه گذاری کرده اند تا به این نقطه رسیده اند و فرصت هایی که از دست داده اند-، از یک سو و همان فرهنگ ثروت اندوزی که بین همه مردم کشور باب شده از سویی دیگر، موجب می شود که پژوهشگران عرصه تربیت بدنی و ورزش همه با یک نگاه اقتصادی به علم و پژوهش بنگرند و آنجایی که این علم کفاف ندهد به شغل های دوم، سوم و… روی بیاورند. حال اگر، تغییر فرهنگ به درازا میانجامد، لااقل میتوانیم خود علم و پژوهش را واسطهای برای بهبود وضعیت اقتصادی پژوهشگران عرصه ورزش نماییم و با افزایش بودجههای طرحهای بنیادی و کاربردی و ارائه گرنتها و بستههای تشویقی این مسئله را حل نماییم.
دسته آخر از موانع توسعه پژوهش در تربیتبدنی و علوم ورزشی امپراتوریسم است: در سیستمهای بوروکراتیک قدیم، عدم تسهیم اطلاعات و عدم میدان دادن به تازه واردها یکی از مهمترین حربههای پیش رو برای جلوگیری از قدرت گرفتن فرد یا گروهی خاص بود. اما آیا امروز و در عصر اطلاعات، همکاری و جوانگرایی، نیز باید این ایدهی دمده، همچنان مهمترین گزینه روی میز باشد. چرا باید درب استخدام را به روی نیروهای جوان آنقدر بسته نگهداریم تا امپراتوریسم بازنشته شود و دیگر فردی برای تدریس در دانشگاه وجود نداشته باشد و دانشجویان سرگشته و حیران در این دانشگاه و در آن دانشگاه در پی استاد برای دروس خود باشند. اگر کمی امپراتوریسم عقب نشینی کند و کمی به جوانها جولان دهد و با آنها همکاری تنگاتنگ داشته باشد و مهمترین گزینه روی میز را استراتژی برد-برد قرار دهد، مطمئناً سینرژی حاصل خواهد شد و موفقیت ها دوچندان می شود.
به امید پیروزی و موفقیت روزافزون خانواده تربیت بدنی و علوم ورزشی ایران
نظرات کاربران در "نقدی بر نظام پژوهش و آموزش در تربیت بدنی و علوم ورزشی کشور"