گفت و گوی اختصاصی با آذر نصیری ملی پوش اسبق پینگ پنگ آذر نصیری ۷۱ ساله، قهرمان سال های دور و عضو سابق تیم ملی پینگ پنگ، وی که اولین قهرمانی اش را وقتی نه ساله بود، تجربه کرد. کل دوران جوانی و نوجوانی اش به ورزش پینگ پنگ پرداخته است، سالها ملی پوش بود…
گفت و گوی اختصاصی با آذر نصیری ملی پوش اسبق پینگ پنگ
آذر نصیری ۷۱ ساله، قهرمان سال های دور و عضو سابق تیم ملی پینگ پنگ، وی که اولین قهرمانی اش را وقتی نه ساله بود، تجربه کرد. کل دوران جوانی و نوجوانی اش به ورزش پینگ پنگ پرداخته است، سالها ملی پوش بود و کاپیتان تیم ملی. وی از سن ۱۰ تا ۲۸ سالگی و طی هیجده سال حضور در تیم ملی، در چهار مسابقه جهانی و دو بازی های آسیایی حضور داشت.
نصیری می گوید: من کلاس دوم دبستان بودم که روزی در یک مسابقه شرکت کرده بودم. یک روز، ساعت هفت شب بود که اولین مسابقه ام بود. مسابقه را با یک راکت چوبی شروع کردم _ هنوز هم آن راکت را به یادگار دارم! من با داشتن قدی که حتی به تور میز هم نمی رسید – مقابل یک بازیکن دبیرستانی قرار گرفتم و در میان ناباوری همگان، من آن مسابقه را بردم و به دنبالش مسابقه ی دوم و سوم را هم بردم و با داشتن فقط نه سال سن قهرمان شدم. روز بعد یک روزنامه برایم آوردند با این تیتر «آذر نصیری ستاره مسابقات شد». آن زمان من نُه ساله بودم . این اتفاق خیلی برایم خاطره ساز شد.
مرحوم آقای «عنایت الله جانان پور» – که ورزش بانوان ما مدیون ایشان است – به در خانه ما آمد و از خانواده ام خواست که من برای ادامه تمرینات تنیس روی میز از شمیران به تهران بیایم. من از آن تاریخ به باشگاه تاج رفت وآمد کردم، جانانپور من را به مربی تیم تاج معرفی کرد. در همان اوایل ورودم به باشگاه برایم یه مسابقه تدارکاتی گذاشتند . من آن مسابقه را بردم، بعد از آن نیز چندین مسابقه دیگر هم دادم و همه را شکست دادم. در یکی از مسابقات متوجه شدم که بازیکن مقابل من قهرمان ایران است!! من از آن تاریخ به بعد، تا بازی های آسیایی عضو تیم ملی بودم و به عنوان کاپیتان در خدمت تیم بودم. من از سن ۱۲ تا ۲۸ سالگی در چهار مسابقه جهانی و دو دوره بازی های آسیایی حضور داشتم. همچنین سه بار در مسابقاتی که در کشور شوروی سابق برگزار می شد و نیز در «مسابقه پیمان سنتو» حضور داشتم. من در بازی های آسیایی تایلند ششم شدم. یک بار هم به همراه، فروزنده شمیرانی در دوبل ، تیم دوبل یونان را شکست دادیم. آن روز ها ایران با کشورهای اطراف به طور منطقه ای مسابقه برگزار می کرد. امروز هم مثل گذشته از مربیان خارجی استفاده می کنیم. ولی نمی دانیم چرا ما نسبت به این روزها قوی تر بودیم؟ به نظر من بعد از انقلاب ورزش مدتها برای بانوان تعطیل شد و زمانی که برای اولین بار مسابقات برای بانوان برگزار شد، من را به سمت سرپرست انتخاب کردند ولی مشکلاتم بسیار بود و کار کردن مشکل.
ورزش باید از قبل از دبستان پایه ریزی شود، تا نخبه ها در سنین کم پیدا شوند ، پرورش یابند و به قهرمانی برسند. باید حتی برای زنگ های تفریح مدارس برنامه ریزی کرد. در حالی که امروز زنگ های ورزش متأسفانه یک نوع زنگ تفریح محسوب می شود.
من هجده سال ورزش قهرمانی کردم، کاپیتان تیم ملی بودم و همزمان تحصیلات دانشگاهی ام را ادامه دادم. من خوشحالم و دوران خوبی را پشت سر گذاشتم. وقتی نگاه می کنم امروز جوانان ما سرد و بی روحیه هستند. چون وضع مالی اکثرشان خوب نیست. آتیه ای روشن هم برایشان دیده نمی شود. اینان شغلشان چیز دیگری است، در حالیکه باید قهرمان هم باشند؟!! آیا چنین چیزی ممکن است؟
در گذشته ورزشکار ها، مخصوصاً خانم ها فقط به صرف علاقه در رشته ای فعالیت می کردند، چرا که اصولاً خانواده ها، مخالف اصلی حضور بانوان در میادین ورزشی بودند و پولی هم در کار نبود. در عوض باشگاه ها مرتب بودند و مسابقات طبق برنامه انجام می شد. امروز در نهایت برای ما فقط آلبوم های عکس، مدال ها و احکام، باقیمانده و دیگر هیچ!!. در حالیکه به واقع قهرمان باید تأمین و بیمه باشد.
ما که در ایران زندگی می کنیم باید رشته های ورزشی آسیایی را ارزش گذاری کنیم و بر اساس آن باید مقام هایی که به دست می آید رتبه بندی شود؟ چرا که مثلاً کسب عنوان هشتم یا دهم در رشته پینگ پنگ در آسیا، معادل مدال طلای رشته های دیگر است در دنیا، ولی این هیچگاه دیده نمی شود و این به رشته ای که من عاشق آن هستم اطمه زده است.
بیشتر ورزشکاران پیشکسوت به خاطر بی مهری ها دلشکسته شده اند. اینان دلخوشی ای برای حضور مجدد در ورزش ندارند ولی با شناختی که از “باشگاه پیشکسوتان ورزش” و شخص آقای زندی، دارم امیدوارم این معضل حل شود. چرا که من به عنوان یک پیشکسوت، که سالها در ورزش ایران بودم و بودجه کشور برای من صرف شده به طریقی دوست دارم دینم را به کشورم ادا کنم. در این باشگاه هرکاری از دستم برآید برای جوان ها و پینگ پنگ انجام خواهم داد.
خانم نصیری با شنیدن کلمه پینگ پنگ چه چیزی به ذهنتان می رسد؟
در حالیک ه اشک بر گونه هایش جاری شد، بعد از لحظاتی سکوت گفت: آدمهای بسیار عزیزی در ورزش پینگ پنگ آن سال ها بودند که با برگشت به گذشته آنها را به یاد می آورم. «غفور آلبا» – نویسنده، مترجم، شاعر- به قدری به بچه های فدراسیون رسیدگی می کرد که همه او را دوست داشتند تا جایی که برای همه «عمو غفور» بود. عشق به آن مرد بزرگ و محبت هایش بسیاری از مشکلات روحی روانی ورزشکاران را برطرف می کرد. در چهلم در گذشت « ادموند بنت خدا»، عمو غفور از غصه نتوانست مرگ ادموند را تحمل کند و خودش سکته کرد و فوت شد. من بارها به آقایان مسئولین گفتم که عکس این مرد بزرگ پینگ پنگ را در سالن تنیس روی میز بگذارند ولی!!!
حرف آخر
جوانان با دیدن پیشکسوت ها انگیزه می گیرند و میل به ورزش در آنها ایجاد می شود و تجربه پیشکسوت ها، راه گشای کار ورزش خواهد بود. امیدوارم این باشگاه موفق باشد و پیشکسوت هایی را که خبری از آنها نیست را جمع کند و بتوانند به ورزش خدمت کنند و تجربه ها کم نشود.
آذرجون چقدرخوشحال شدم دیدم یادزمانهاى دور افتادم چقدر خوش میگذشت علاوه بررقیب بودن دوستان خوبى هم بودیم وهستیم واقعاً حقیقتهاراگفتى اذزجون ماازجون ودل بازى میکردیم به هیچ چیز فکر نمیکردیم به جز بازى ازصمیم قلب خوشحال شدم انشاالله بتونم دوبار ببینمت عزیزم میبوسمت