امروز: جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ | ۰۴:۵۸:۱۰  آخرین بروزرسانی : بهمن ۲۹ام, ۱۳۹۰
سرخط خبری :
تبلیغات
  • تاریخ انتشار خبر : شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰ | کد خبر : 15403
    ارسال خبر چاپ خبر
  •   روانشناسی رشد   برای دوره­های مربیگری پیش دبستانی مقدمه   مربی گرامی، جزوه­ای که در دست دارید در واقع چکیدۀ بخشی از علم روانشناسی رشد است که هدف آن آشنایی شما با این شاخه از روانشناسی و ایجاد انگیزه­ای برای مطالعه و تحقیق بیشتر در این زمینه است. بدیهی است که مانند هر رشته…

     

    روانشناسی رشد
     
    برای دوره­های
    مربیگری پیش دبستانی

    مقدمه

     

    مربی گرامی، جزوه­ای که در دست دارید در واقع چکیدۀ بخشی از علم روانشناسی رشد است که هدف آن آشنایی شما با این شاخه از روانشناسی و ایجاد انگیزه­ای برای مطالعه و تحقیق بیشتر در این زمینه است. بدیهی است که مانند هر رشته دیگری، دانشجو باید دانسته­های خود را در قالب تجربه به کار بگیرد تا هم با کاربرد معلومات خود در زمینۀ شغلی خویش آشنا شود، و هم تجارب خود را به این معلومات اضافه نماید.

    چه بسا مربیان و معلم­هایی که یافته­های خود را(چه مکتوب و چه غیر مکتوب) به علم روانشناسی اضافه نموده­اند. آنچه مسلم است این که علم و تجربه در کنار یکدیگر می­توانند معنا  و کاربرد پیدا کنند. شما نیز (اگر به تازه­گی در این شغل آغاز به کار نموده­اید یا خواهید نمود) مانند هر تازه کار دیگری، ممکن است در ابتدای کار این احساس را تجربه کنید که دانسته­هایتان خیلی به کار نمی­آید. گاهی نیز، بویژه در ارتباط با برخی از کودکان، شاید احساس ناتوانی و شکست را تجربه نمایید.

    اما این احساسات به زودی جای خود را به احساس خوشایند و لذتبخش کار با کودکان می­دهد. وارد دنیایی می­شوید که زیبایی و پاکی دنیای کودکان از یک طرف و معصومیت و مظلومیت آنها از طرف دیگر برای شما جلوه­گر می­شود. آنها را در حالی می­بینید که ضمن دارا بودن ویژگیهای منحصر به فرد خود، چقدر راحت می­توانند از محیط اطراف تأثیر بپذیرند. و در واقع، مظلومیت آنها به همین موضوع ارتباط می­یابد. زیرا گاهی اوقات، تأثیراتی که می­پذیرند، مطلوب و خوشایند نیستند.

    بدون این که خود کودک متوجه باشد، پذیرای تأثیراتی است که ممکن است آینده او را به گونه­ای شکل دهد که مطلوب او نیست.

    بنابر این، در کار با کودکان باید این نکته را در نظر داشت که با پراهمیت­ترین دوره عمر یک انسان مواجه هستیم، و نهایت دقت را داشته باشیم که با هر حرکت، رفتار و گفتار خود، چه تأثیری بر روی کودکان مقابل خود می­گذاریم. با یادگیری هر چه بیشتر و بهتر محتوای این جزوه و کلاس مربوطه، و سایر کلاسهای دوره مربیگری، و فعال بودن در این کلاسها، می­توانید تا حدی از این بابت به آسودگی خاطر دست یابید.

    در ضمن، از آنجایی که آشنایی با شاخص­های رشدی کودکان در سنین مختلف، یکی از لازمه­های شغل مربیگری است، می­توانید این شاخص ها را در قالب جداول رشد در دو منبع آخر اشاره شده در فهرست منابع  بیابید.


    تحقیق در زمینه رشد کودک
    اطلاعاتی که در این جزوه، مقابل روی شما قرار دارند، برگرفته از تحقیقاتی هستند که در منابع و کتب روانشناسی رشد به آنها اشاره شده است. در تحقیقات مذکور از روشهایی برای جمع آوری اطلاعات استفاده شده است که به منظور آشنایی شما با این روشها، در اینجا به آنها اشاره می­شود. زیرا برای شناخت بهتر و بیشتر شما از کودکانی که با آنها کار می­کنید، کاربرد روشهای مذکور می­تواند بسیار مفید واقع گردد.
    مشاهده طبیعی
    در تمام روشها، مشاهده نقش مهمی بازی می­کند. اما گاهی محقق، مردم را در محیط طبیعی خودشان زیر نظر می­گیرد. به این روش، مشاهده طبیعی می­گویند. اما مشاهده طبیعی به همان اندازه که ارزشمند است، اشکالاتی نیز دارد. اولاً گاهی مشاهده کنندگان در مورد مشاهداتشان با یکدیگر توافق ندارند. به همین منظور برای رفع این مشکل از ضبط ویدیویی استفاده می­کنند.
    ثانیاً خود مشاهده­گران ممکن است روی موضوع تحقیق تأثیر بگذارند. آیا اگر بدانید کسی شما را زیر نظر دارد باز هم مثل سابق عمل می­کنید؟ حضور یک فرد بزرگسال در کلاس درس یا حضور فردی که مشغول مشاهده بازی پدر و مادرها با فرزندانشان است ممکن است باعث شود آزمودنیها(افراد مورد مشاهده) طور دیگری عمل کنند. بنابراین مشاهده باید تا حد امکان مخفیانه صورت بگیرد.
    ثالثاً، اگرچه با مشاهده طبیعی می­توان اطلاعات جالبی کسب کرد، اما این روش چیزی در مورد علتها و معلولها به ما نمی­گوید.
    مطالعه موردی
    اگر بخواهید بدانید روز درسی یک کودک پیش دبستانی چطور است، باید چه کار کنید؟ احتمالاً تمامی فعالیتهای او را زیر نظر می­گیرید. یا ممکن است با پدر و مادر، معلم­ها و دوستان او صحبت کنید و تا حد امکان در این مورد اطلاعات کسب کنید. وقتی محقق، آزمودنی را برای مدتی تحت نظر می­گیرد، در واقع یک مطالعه موردی انجام داده است.این مطالعات بیشتر در مواقعی مفیدند که در مورد شرایط و وضعیت نامعمولی تحقیق می­کنیم؛ برای مثال مطالعه موردی پسر بچۀ شش ساله­ای که خیلی خوش بیان بود ولی در زمینه یادگیری مفاهیم ریاضی مشکل داشت و دچار اختلالی جدی نیز بود.
    مطالعات موردی، فرد را موجود بی­همتایی می­دانند و بویژه در تولید سوالات آزمایشی مفیدند. اما این روش با این که فن ارزشمندی است، محدودیتهایی نیز دارد. اولاً هرگز نمی­توان با اطمینان کامل گفت که آیا کودک مورد بررسی دقیقاً مشابه کودکان همسن و سال خودش است یا شرایط خاصی دارد. ثانیاً کلماتی که مشاهده­گر برای توصیف آزمودنی به کار می­برد اشکالاتی ایجاد می­کند. ممکن است او قضاوت خود را در توصیف رفتارها اعمال نماید.
     
    نظر سنجی
    اگر بخواهیم احساس کودکان را درمورد خوردن سبزیجات یا نگرش بزرگترها را در مورد نسل جوانتر بدانیم باید چکار کنیم؟ در مواقعی که باید از یک گروه بزرگ از انسانها اطلاعات بگیریم از روش نظر سنجی استفاده می­کنیم.
    فن نظرسنجی نیز محدودیتهایی دارد. یکی از آنها ماهیت پاسخ دهندگان است. اگر بخاهیم نتایج حاصل از نمونه نظرسنجی شده را به کل افراد تعمیم بدهیم باید مطمئن باشیم که نمونه مزبور دقیقاً معرف کل افراد است. ثانیاً عده­ای از مردم در نظرسنجی شرکت نمی­کنند و نمی­توان گفت که آیا این افراد با شرکت کنندگان فرق دارند یا خیر. ثالثاً نمی­توانیم از صداقت نظر دهندگان مصمئن باشیم. و بالأخره تهیه یک پرسشنامۀ بدون سوگیری و عادلانه کار دشواری است. اما نظرسنجی این امکان را می­دهد که در مدت زمان کوتاهی به اطلاعات زیادی دست یافت.
    روش همبستگی
    معمولاً محققانی که به جمع­آوری و تحلیل داده­ها می­پردازند دوست دارند روابط موجود بین دو عنصر یا دو عامل را کشف کنند. برای مثال بین نمرات هوشبهر و پیشرفت تحصیلی رابطه­ای هست. هر چه نمره هوش بالاتر باشد میزان پیشرفت تحصیلی بالاتر است. برای توصیف این گونه رابطه­ها از اصطلاح همبستگی استفاده می­کنند.
    اما همبستگی­ها روابط علت و معلولی را نشان نمی­دهند. بی­شک شلوغ کردن دانش­آموزان، افت نمرات را در پی خواهد داشت اما نمی­توان گفت که شلوغ کاری آنان باعث افت نمراتشان شده است، چون این اتفاق می­تواند دلایل دیگری نیز داشته باشد.
    روش آزمایشی
    اگر به دنبال روابط علت و معلولی باشیم، مثلاً اگر بخواهیم بگوییم در شرایط خاصی، عملی چون تشویق، نتیجه­ای چون نگرش مثبت در مورد وظایف محوله را ایجاد می­کند، باید مطالعه آزمایشی انجام دهیم. ابتدا باید دو گروه مشابه و معادل انتخاب کنیم، سپس روی یکی از آنها عملی انجام دهیم که در مورد گروه دیگر انجام نمی­دهیم. مثلاً برای مطمئن شدن از این که دو گروه فقط از لحاظ میزان تشویق شدن با هم فرق دارند، باید سایر عوامل را کنترل کنیم.
    به عواملی که آزمایشگر در حین آزمایش، آنها را دستکاری می­کند تا تأثیراتشان را بر رفتار آزمودنیها تعیین کند، متغیرهای مستقل گویند. و به پاسخهایی که در جریان مطالعه مورد نظر اندازه گرفته می­شوند، متغیرهای وابسته می­گویند.
    در تحقیقات آزمایشی معمولاً نمونه­ای از آزمودنیها انتخاب می­شوند. سپس آنها را بطور تصادفی در گروههای آزمایشی و گواه جای می­دهند. گروه آزمایشی را در معرض اقدام مورد نظر که حکم متغیر مستقل را دارد قرار می­دهند و روی گروه دیگر(یا گروه گواه) کاری صورت نمی­گیرد. در آخر نیز متغیر مستقل را اندازه می­گیرند و دو گروه را با هم مقایسه می­کنند.

    رشد چیست ؟
    رشد عبارت است از زنجیره­ای از تغییرات جسمی، اجتماعی و شخصیتی که به مرور زمان روی می­دهند. و روانشناسی رشد کودک نیز عبارت است از بررسی علمی این تغییرات در دوران کودکی. تغییرات مذکور دو دسته هستند: تغییرات کمی (مانند افزایش قد و وزن) و کیفی (مانند تغییر شیوه تفکر از محسوس به انتزاعی).
    در فرایند رشد باید به دو موضوع توجه داشت.
     اول، این فرایند دارای حرکتی قابل پیش بینی است. یعنی این که روند آن در تمامی افراد یکسان است. به عنوان مثال، همه کودکان برای رسیدن به توان راه رفتن (که حدود یک سالگی اتفاق می­افتد )، این مسیر را طی می­کنند: برگشتن از روی پشت به روی شکم، سینه خیز رفتن، چهار دست و پا رفتن، به کمک دیوار یا وسایل بلند شدن بر روی پاها، و سپس راه رفتن.
    دوم، کودکان مختلف ، به طور متفاوتی این مسیر را طی می­نمایند، برخی زودتر(مثلاً در مورد راه رفتن: قبل از یک سالگی ) و بعضی دیرتر(بعد از یک سالگی). و البته گاهی اوقات موارد استثناء نیز وجود دارد  یعنی کودکانی که یکی از این پله­ها – مثل چهار دست و پا رفتن – را جا می­اندازند.

     

    علت تغییر چیست؟
    غالباً دو مکانیزم ژنتیک و محیط یا یادگیری، مسئول این تغییرات شناخته می­شوند. برخی از زمینه­های رشد مثل رشد جسمی، عمدتاً و نه کاملاً تحت سیطره ژنتیک هستند؛ و برخی دیگر مثل توانایی حل مسئله، عمدتاً تحت سیطره یادگیری هستند. با این حال، عوامل ژنتیکی و محیطی هر دو در شناخت و فهم رفتارها اهمیت دارند.

     

    ژنتیک
    هر فرد انسانی بین ۲۵ تا ۳۰ هزار ژن را به ارث می­برد. ژن­ها روی ساختارهای میله­ای شکلی به نام کروموزوم قرار دارند. انسانها دارای تعداد ۲۳ جفت کروموزوم هستند، که جفت بیست و سوم کروموزومهای جنسی می­باشند. کروموزومهای جنسی ( x  و  y )، جنسیت فرد را تعیین می­نمایند.
    حال، ژنها به دو دستـه غالـب و مغلوب تقسیـم می­شـوند. بعضی از صفـات فقط توسـط یک ژن به ارث می­رسند، این همان ژن غالب است. به عنوان مثال، ژن موی تیره غالب است و کافی است که فقط یکی از والدین این ژن را داشته باشند تا فرزندشان دارای موی تیره شود. و برخی صفات، مستلزم وجود دو ژن هستند (یکی از مادر و یکی از پدر). این ژنها مغلوب هستند. ژن موی بور، مغلوب است. یعنی هم مادر و هم پدر باید این ژن را داشته باشند تا فرزند آنها دارای موی بور گردد.
    روانشناسـان برای اشـاره به شکوفـایی و اجرای برنامه ژنتیکی بی­همتای هر فرد از اصطلاح رسـش استفاده می­کنند. اموری چون زمان دندان درآوردن، توانایی چنگ زدن و در دست گرفتن اشیاء ، و راه رفتن، به همین رسش برمی­گردند. رسش که بر اساس یک جدول زمانی اجرا می­شود، عمدتاً به وقوع برخی رویدادها بستگی دارد. برای مثال، پیش از آن که بچه­ای بتواند راه برود باید قدرت و حس توازن داشته باشد – یعنی پیش شرطهایی که تا حد زیادی به رسـش بستگی دارند. تنها زمانی کودک قادر به راه رفتن می­شود که این پیش شرطها را داشته باشد . اما محیط را نیز باید در نظر گرفت، چون تغذیه و تجربه مناسب نیز مهم هستند.اطفال باید فرصتی بیابند تا مهارتهای خود را تمرین کنند.
    محیط
    برای شناخت کامل ماهیت رشد، باید عوامل ژنتیک و محیط و نحوه تعامل آنها با یکدیگر را در نظر بگیرید. بیایید هماهنگی مناسب چشم و دست و انجام بازتابهای سریع برای ضربه زدن در بازی پینگ پنگ را بررسی کنیم. فرض کنیم عوامل ژنتیک در این تواناییها نقش دارند. کسی که هماهنگی چشمها و دستهایش بیشتر و بازتابهایش سریعتر است از یک مزیت اولیه برخوردار است. اما اگر این فرد اصلاً تمرین نکرده باشد چطور؟ چنین فردی هرگز نمی­تواند این توانایی نهفته­اش را بالفعل کند. در عین حال اگر همین فرد از هماهنگی چشمها و دستها  و بازتابهای متوسط برخوردار باشد، با تمرین مداوم نیز نمی­تواند یک بازیکن خوب پینگ پنگ بشود.
    این تحلیل در مورد خصوصیات دیگری چون هوش نیز کاربرد دارد. برای مثال، دو کودکی که توان ژنتیکی مشابهی دارند ولی در دو محیط بسیار متفاوت بزرگ می­شوند، نمرات هوش متفاوتی می­گیرند. اگر یکی از آنها در یک محیط غنی و پرتحریک بزرگ شود و دومی در یک محیط فاقد تحریک، سطح هوش آنها با یکدیگرفرق خواهد داشت.
    حال، با مروری بر نظریه­های رشد، نقش ژنتیک و محیط را به تفصیل مورد بررسی قرار می­دهیم. البته با ذکر این نکته که در نظریه­های مذکور فقط به مراحل رشدی تا سن شش سالگی پرداخته می­شود.

     

    نظریه­های رشد
    دیدگاه روانکاوی فروید:    فروید معتقد بود که در انسان سه سطح از آگاهی وجود دارد که عبارتند از: هشیار که همان آگاهی­های بلافصل افراد است و بخش کوچکی از ذهن انسان را اشغال می­کند. در نیمه هشیار ، خاطراتی وجود دارند که می­توانند به راحتی هشیار شوند – یعنی فرد از آنها آگاهی یابد. و بالأخره برخی از خاطرات در بخش ناهشیار قرار می­گیرند که فرد از آنها آگاهی ندارد. فروید معتقد بود رفتارها تحت کنترل تجربه­های اولیه­ای هستند که هم اکنون ظاهراً فراموش شده­اند. این تجربه­ها که در بخش ناهشیار ذخیره می­شوند اگرچه در محدوده آگاهی ما قرار ندارند، اما تأثیر شدید و عمیقی بر رفتارهای ما دارند.

     

    فروید با استفاده از سه سازه، کارهای ذهن را تشریح می­کرد: نهاد، خود و فراخود.
    نهاد :          منبع آرزوها و امیال است. نهاد از بدو تولد وجود دارد و ناهشیار است، دوست دارد خواسته­هایش فوراً برطرف شوند و تحمل تأخیر را ندارد. نوزاد یکپارچه نهاد است.
    خود :          پس از یک سال از زندگی نوزاد، این بخش بوجود می­آید. این بخش تا حدودی هشیار است و براساس اصل واقعیت عمل می­کند. او نیازهای نهاد را با توجه به واقعیت و از مسیرهای جامعه پسند ارضا می­کند.
    فراخود :         شبیه وجدان است و شامل یک رشته اصولی است که محصول تعاملات فرد با دیگر اعضای جامعه می­باشد. او کمال­گرا است و سعی دارد جلوی تمایلات ضداجتماعی نهاد را بگیرد و هر گاه فرد تخلف می­کند، در او احساس گناه ایجاد می­کند.
    یکی از جالبترین مفاهیم فروید، میل جنسی کودکانه است. به نظر او زندگی عبارت بود از شکوفایی غریزه جنسی. انرژی مورد نیاز این غریزه جنسی از طریق منبعی به نام لیبیدو تأمین می­گردد. لیبیدو در طی مراحل رشد، در مناطقی از بدن متمرکز می­گردد و همین موضوع، مبنای مراحل رشد روانی – جنسی می­گردد. این مراحل عبارتند از:
    مرحله دهانی  (تولد تا یک و نیم سالگی ) :          نوزادان در روزهای نخست زندگی، ابتدا با مکیدن و سپس با گاز گرفتن – که هر دو از فعالیتهای دهانی هستند – لذت می­برند. اگر آنها در این مرحله طعم ناکامی یا تحریک بیش از حـد را بچشـند، در این مرحــله از رشد تثبیت می­شـونـد و این موضوع در شخصیت کودک در دورۀ بزرگسالی نمودار می­گردد. اگر تثبیت در بخش مکیدن باشد، کودک مورد نظر ساده لوح، وابسته و نافعال می­شود و تصور می­کند که دیگران موجبات راحتی او را فراهم خواهند آورد. اما تثبیت در مرحله گاز گرفتن، موجب تشکیل شخصیتی طعنه­زن یا زبان تلخ می­شود که همیشه با دیگران اختلاف نظر دارد.

     

    مرحله مقعدی (یک و نیم تا سه و نیم سالگی ) :          این مرحله مقارن با آموزش آداب توالت رفتن به کودکان است. اعمال نفوذ و سخت­گیری والدین برای کنترل روده و مثانه در کودک، ممکن است منتهی به شکل­گیری شخصیت مقعدی – احتباسی شود (یعنی کودکی که مدفوع خود را نگه می­دارد). این شخصیت، فردی خسیس، لجوج و بسیار تمیز و منظم است. از سوی دیگر، اگر کودک برخلاف خواسته والدین و در هر زمان و مکانی که خودش خواست اقدام به دفع مدفوع نماید، دارای شخصیت مقعدی – دفعی می­شود که صفاتی چون قساوت و بی­نظمی مشخصه آن است.

     

    مرحه آلتی (سه و نیم تا شش سالگی) :         در این مرحله کودک نسبت به والد جنس مخالفش احساسات جنسی دارد ولی از این می­ترسد که والد همجنس وی ناراحت شود و او را تنبیه کند. کودک می­تواند از طریق همانند سازی با والد همجنس خود، این تعارض را حل نماید. اما چنانچه موفق به این کار نشود، از والد همجنس خود متنفر می­شوند و بعدها این تنفر را به افراد قدرتمند تعمیم می­دهند.
    از ویژگیهای دیگر کودکان در این مرحله، وَر رفتن با خود و شرکت در بازیهای جنسی(مثل دکتر بازی) است.

     

    نظریه روانی – اجتماعی اریکسون :   
    این نظریه پرداز، یکی از شـاگردان و در عیـن حـال منتـقـد نظـریه فــروید بـود کـه اعتـقاد داشـت تعارض­های(پراهمیت­تر) دیگری نیز در هر یک از مراحل رشد وجود دارند که عبارتند از :
    اعتماد در برابر بی­اعتمادی(یک و نیم تا سه و نیم سالگی )  :    اگر بچه­ها طعم مراقبتهای گرم و صمیمانه را بچشند به محیط اعتماد خواهند کرد و دیگران را دوستان خود خواهند دید. اما اگر والدین آنها افرادی مضطرب و عصبانی باشند و نتوانند نیازهای فرزندشان را برآورده سازند، فرزندشان احساس بی­اعتمادی خواهد کرد.
    خودمختاری در برابر شرم یا تردید(یک و نیم تا سه و نیم سالگی ) :          کودکان در این سن دیگر به طور کامل به بزرگترها متکی نیستند. آنها مهارتهای جسمی جدیدشان را تمرین می­کنند و صاحب حس مثبت خودمختاری می­گردند. اگر در این سن به آنها اجازه داده نشود کارهایی را که می­توانند، انجام دهند، یا از آنها کارهایی را بخواهند که توان انجامش را ندارند، احساس شرم و تردید کرده و اعتماد به نفس خود را از دست می­دهند.
    ابتکار در برابر احساس گناه(سه و نیم تا شش سالگی) :         در این مرحله، کودکان برای اعمال خود طرح و نقشه می­ریزند و بر آن اساس عمل می­کنند. اگر والدین به فرزندان خود اجازه بدهند نظرات خود را بیـان کنند، احسـاس ابتکار، و اگر تمایلات و برنامه­های آنها را با تنبیه مواجه نمایند، احساس گناهی می­کنند که به ترس و عدم جسارت منتهی می­شود.

     

    رویکرد رفتاری :      
    این نظریه پردازان معتقدند که کلیه رفتارهای بچه­ها را  با استفاده از فرایندهای یادگیری(از جمله شرطی شدن کلاسیک و شرطی شدن عامل)، هم می­توان تبیین نمود و هم می­توان اصلاح کرده و شکل داد.
     
    شرطی شدن کلاسیک :     کودکی، هر بار که به نزد دکتر می­رود، درد (آمپول) را تجربه می­کند. پس از مدتی این کودک بلافاصله با دیدن دکتر گریه می­کند. در اینجا آمپول یک محرک غیر شرطی است که وقتی چند بار با دیدن دکتر (که یک محرک خنثی است) همراه شود، یک پاسخ شرطی(یعنی گریه) را در برابر دیدن دکتر(که حالا تبدیل به محرک شرطی شده است) برمی­انگیزد.
    شرطی شدن عامل :     کودک دیگری هر بار که گریه می­کند، مادرش او را در آغوش می­گیرد. در این مورد، رفتار(گریه کردن) کودک، اتفاق یا رویدادی (مثل درآغوش گرفته شدن) را در پی دارد که باعث تقویت آن رفتار می­گردد.
    کودکان یاد می­گیرند که اگر در برخی شرایط، رفتاری را انجام بدهند، پاداش می­گیرند و اگر همان رفتار را در شرایطی دیگر انجام بدهند، پاداش نمی­گیرند. والدین، مهمترین منابع تقویت رفتار کودکان در سالهای نخست زندگی آنها هستند.

     

    نظریه یادگیری اجتماعی :    
    انسانها با مشاهده دیگران و تقلید از آنها نیز یاد می­گیرند، یعنی تغییر رفتار آنها لزوماً با تقویت و تنبیه صورت نمی­گیرد. وقتی کسی به بخاری داغی دست می­زند و دستش می­سوزد، عمل او را تکرار نمی­کنیم.
    تقلید دارای چهار مرحله است:     ۱)  فرد ابـتدا باید به الـگو توجه کـنـد. افرادی که رابطه خوبی با  کودک دارند، با وقار، قدرتمند وموفق هستند و می­توان به آنها اعتماد کرد به عنوان الگو انتخاب می­شوند. ۲) اطلاعات حاصل از الگوبرداری باید به حافظه سپرده شوند.  ۳) کودک با استفاده از این اطلاعات، عملی انجام می­دهد.  ۴) بعد از عمل مذکور، برای آن که رفتار مورد نظر ادامه یافته و تثبیت یابد، به تقویت نیاز دارد. این تقویت، به عنوان انگیزه عمل می­کند و هر کودکی برای انجام یک رفتار خاص به انگیزه نیاز دارد.
    خودبسندگی :  نظریه پردازان یادگیری اجتماعی، رفتارها را به دو فرایند متفاوت تقسیم می­کنند : یادگیری و عملکرد. کودکان رفتار را یاد می­گیرند، اما بروز دادن آن رفتار تا حدودی به خودبسندگی آنها بستگی دارد.

    برای اشتراک این مطلب در فیس بوک کلیک کنید
    برچسب ها :
    نظرات کاربران در "روانشناسی رشد(برای دوره­های مربیگری پیش دبستانی)"

    نظرات برای این مطلب بسته شده است.


    Sorry, the comment form is closed at this time.

    تازه ترین اخبار