روانشناسی رشد برای دورههای مربیگری پیش دبستانی مقدمه مربی گرامی، جزوهای که در دست دارید در واقع چکیدۀ بخشی از علم روانشناسی رشد است که هدف آن آشنایی شما با این شاخه از روانشناسی و ایجاد انگیزهای برای مطالعه و تحقیق بیشتر در این زمینه است. بدیهی است که مانند هر رشته…
روانشناسی رشد
برای دورههای
مربیگری پیش دبستانی
مقدمه
مربی گرامی، جزوهای که در دست دارید در واقع چکیدۀ بخشی از علم روانشناسی رشد است که هدف آن آشنایی شما با این شاخه از روانشناسی و ایجاد انگیزهای برای مطالعه و تحقیق بیشتر در این زمینه است. بدیهی است که مانند هر رشته دیگری، دانشجو باید دانستههای خود را در قالب تجربه به کار بگیرد تا هم با کاربرد معلومات خود در زمینۀ شغلی خویش آشنا شود، و هم تجارب خود را به این معلومات اضافه نماید.
چه بسا مربیان و معلمهایی که یافتههای خود را(چه مکتوب و چه غیر مکتوب) به علم روانشناسی اضافه نمودهاند. آنچه مسلم است این که علم و تجربه در کنار یکدیگر میتوانند معنا و کاربرد پیدا کنند. شما نیز (اگر به تازهگی در این شغل آغاز به کار نمودهاید یا خواهید نمود) مانند هر تازه کار دیگری، ممکن است در ابتدای کار این احساس را تجربه کنید که دانستههایتان خیلی به کار نمیآید. گاهی نیز، بویژه در ارتباط با برخی از کودکان، شاید احساس ناتوانی و شکست را تجربه نمایید.
اما این احساسات به زودی جای خود را به احساس خوشایند و لذتبخش کار با کودکان میدهد. وارد دنیایی میشوید که زیبایی و پاکی دنیای کودکان از یک طرف و معصومیت و مظلومیت آنها از طرف دیگر برای شما جلوهگر میشود. آنها را در حالی میبینید که ضمن دارا بودن ویژگیهای منحصر به فرد خود، چقدر راحت میتوانند از محیط اطراف تأثیر بپذیرند. و در واقع، مظلومیت آنها به همین موضوع ارتباط مییابد. زیرا گاهی اوقات، تأثیراتی که میپذیرند، مطلوب و خوشایند نیستند.
بدون این که خود کودک متوجه باشد، پذیرای تأثیراتی است که ممکن است آینده او را به گونهای شکل دهد که مطلوب او نیست.
بنابر این، در کار با کودکان باید این نکته را در نظر داشت که با پراهمیتترین دوره عمر یک انسان مواجه هستیم، و نهایت دقت را داشته باشیم که با هر حرکت، رفتار و گفتار خود، چه تأثیری بر روی کودکان مقابل خود میگذاریم. با یادگیری هر چه بیشتر و بهتر محتوای این جزوه و کلاس مربوطه، و سایر کلاسهای دوره مربیگری، و فعال بودن در این کلاسها، میتوانید تا حدی از این بابت به آسودگی خاطر دست یابید.
در ضمن، از آنجایی که آشنایی با شاخصهای رشدی کودکان در سنین مختلف، یکی از لازمههای شغل مربیگری است، میتوانید این شاخص ها را در قالب جداول رشد در دو منبع آخر اشاره شده در فهرست منابع بیابید.
تحقیق در زمینه رشد کودک
اطلاعاتی که در این جزوه، مقابل روی شما قرار دارند، برگرفته از تحقیقاتی هستند که در منابع و کتب روانشناسی رشد به آنها اشاره شده است. در تحقیقات مذکور از روشهایی برای جمع آوری اطلاعات استفاده شده است که به منظور آشنایی شما با این روشها، در اینجا به آنها اشاره میشود. زیرا برای شناخت بهتر و بیشتر شما از کودکانی که با آنها کار میکنید، کاربرد روشهای مذکور میتواند بسیار مفید واقع گردد.
مشاهده طبیعی
در تمام روشها، مشاهده نقش مهمی بازی میکند. اما گاهی محقق، مردم را در محیط طبیعی خودشان زیر نظر میگیرد. به این روش، مشاهده طبیعی میگویند. اما مشاهده طبیعی به همان اندازه که ارزشمند است، اشکالاتی نیز دارد. اولاً گاهی مشاهده کنندگان در مورد مشاهداتشان با یکدیگر توافق ندارند. به همین منظور برای رفع این مشکل از ضبط ویدیویی استفاده میکنند.
ثانیاً خود مشاهدهگران ممکن است روی موضوع تحقیق تأثیر بگذارند. آیا اگر بدانید کسی شما را زیر نظر دارد باز هم مثل سابق عمل میکنید؟ حضور یک فرد بزرگسال در کلاس درس یا حضور فردی که مشغول مشاهده بازی پدر و مادرها با فرزندانشان است ممکن است باعث شود آزمودنیها(افراد مورد مشاهده) طور دیگری عمل کنند. بنابراین مشاهده باید تا حد امکان مخفیانه صورت بگیرد.
ثالثاً، اگرچه با مشاهده طبیعی میتوان اطلاعات جالبی کسب کرد، اما این روش چیزی در مورد علتها و معلولها به ما نمیگوید.
مطالعه موردی
اگر بخواهید بدانید روز درسی یک کودک پیش دبستانی چطور است، باید چه کار کنید؟ احتمالاً تمامی فعالیتهای او را زیر نظر میگیرید. یا ممکن است با پدر و مادر، معلمها و دوستان او صحبت کنید و تا حد امکان در این مورد اطلاعات کسب کنید. وقتی محقق، آزمودنی را برای مدتی تحت نظر میگیرد، در واقع یک مطالعه موردی انجام داده است.این مطالعات بیشتر در مواقعی مفیدند که در مورد شرایط و وضعیت نامعمولی تحقیق میکنیم؛ برای مثال مطالعه موردی پسر بچۀ شش سالهای که خیلی خوش بیان بود ولی در زمینه یادگیری مفاهیم ریاضی مشکل داشت و دچار اختلالی جدی نیز بود.
مطالعات موردی، فرد را موجود بیهمتایی میدانند و بویژه در تولید سوالات آزمایشی مفیدند. اما این روش با این که فن ارزشمندی است، محدودیتهایی نیز دارد. اولاً هرگز نمیتوان با اطمینان کامل گفت که آیا کودک مورد بررسی دقیقاً مشابه کودکان همسن و سال خودش است یا شرایط خاصی دارد. ثانیاً کلماتی که مشاهدهگر برای توصیف آزمودنی به کار میبرد اشکالاتی ایجاد میکند. ممکن است او قضاوت خود را در توصیف رفتارها اعمال نماید.
نظر سنجی
اگر بخواهیم احساس کودکان را درمورد خوردن سبزیجات یا نگرش بزرگترها را در مورد نسل جوانتر بدانیم باید چکار کنیم؟ در مواقعی که باید از یک گروه بزرگ از انسانها اطلاعات بگیریم از روش نظر سنجی استفاده میکنیم.
فن نظرسنجی نیز محدودیتهایی دارد. یکی از آنها ماهیت پاسخ دهندگان است. اگر بخاهیم نتایج حاصل از نمونه نظرسنجی شده را به کل افراد تعمیم بدهیم باید مطمئن باشیم که نمونه مزبور دقیقاً معرف کل افراد است. ثانیاً عدهای از مردم در نظرسنجی شرکت نمیکنند و نمیتوان گفت که آیا این افراد با شرکت کنندگان فرق دارند یا خیر. ثالثاً نمیتوانیم از صداقت نظر دهندگان مصمئن باشیم. و بالأخره تهیه یک پرسشنامۀ بدون سوگیری و عادلانه کار دشواری است. اما نظرسنجی این امکان را میدهد که در مدت زمان کوتاهی به اطلاعات زیادی دست یافت.
روش همبستگی
معمولاً محققانی که به جمعآوری و تحلیل دادهها میپردازند دوست دارند روابط موجود بین دو عنصر یا دو عامل را کشف کنند. برای مثال بین نمرات هوشبهر و پیشرفت تحصیلی رابطهای هست. هر چه نمره هوش بالاتر باشد میزان پیشرفت تحصیلی بالاتر است. برای توصیف این گونه رابطهها از اصطلاح همبستگی استفاده میکنند.
اما همبستگیها روابط علت و معلولی را نشان نمیدهند. بیشک شلوغ کردن دانشآموزان، افت نمرات را در پی خواهد داشت اما نمیتوان گفت که شلوغ کاری آنان باعث افت نمراتشان شده است، چون این اتفاق میتواند دلایل دیگری نیز داشته باشد.
روش آزمایشی
اگر به دنبال روابط علت و معلولی باشیم، مثلاً اگر بخواهیم بگوییم در شرایط خاصی، عملی چون تشویق، نتیجهای چون نگرش مثبت در مورد وظایف محوله را ایجاد میکند، باید مطالعه آزمایشی انجام دهیم. ابتدا باید دو گروه مشابه و معادل انتخاب کنیم، سپس روی یکی از آنها عملی انجام دهیم که در مورد گروه دیگر انجام نمیدهیم. مثلاً برای مطمئن شدن از این که دو گروه فقط از لحاظ میزان تشویق شدن با هم فرق دارند، باید سایر عوامل را کنترل کنیم.
به عواملی که آزمایشگر در حین آزمایش، آنها را دستکاری میکند تا تأثیراتشان را بر رفتار آزمودنیها تعیین کند، متغیرهای مستقل گویند. و به پاسخهایی که در جریان مطالعه مورد نظر اندازه گرفته میشوند، متغیرهای وابسته میگویند.
در تحقیقات آزمایشی معمولاً نمونهای از آزمودنیها انتخاب میشوند. سپس آنها را بطور تصادفی در گروههای آزمایشی و گواه جای میدهند. گروه آزمایشی را در معرض اقدام مورد نظر که حکم متغیر مستقل را دارد قرار میدهند و روی گروه دیگر(یا گروه گواه) کاری صورت نمیگیرد. در آخر نیز متغیر مستقل را اندازه میگیرند و دو گروه را با هم مقایسه میکنند.
رشد چیست ؟
رشد عبارت است از زنجیرهای از تغییرات جسمی، اجتماعی و شخصیتی که به مرور زمان روی میدهند. و روانشناسی رشد کودک نیز عبارت است از بررسی علمی این تغییرات در دوران کودکی. تغییرات مذکور دو دسته هستند: تغییرات کمی (مانند افزایش قد و وزن) و کیفی (مانند تغییر شیوه تفکر از محسوس به انتزاعی).
در فرایند رشد باید به دو موضوع توجه داشت.
اول، این فرایند دارای حرکتی قابل پیش بینی است. یعنی این که روند آن در تمامی افراد یکسان است. به عنوان مثال، همه کودکان برای رسیدن به توان راه رفتن (که حدود یک سالگی اتفاق میافتد )، این مسیر را طی میکنند: برگشتن از روی پشت به روی شکم، سینه خیز رفتن، چهار دست و پا رفتن، به کمک دیوار یا وسایل بلند شدن بر روی پاها، و سپس راه رفتن.
دوم، کودکان مختلف ، به طور متفاوتی این مسیر را طی مینمایند، برخی زودتر(مثلاً در مورد راه رفتن: قبل از یک سالگی ) و بعضی دیرتر(بعد از یک سالگی). و البته گاهی اوقات موارد استثناء نیز وجود دارد یعنی کودکانی که یکی از این پلهها – مثل چهار دست و پا رفتن – را جا میاندازند.
علت تغییر چیست؟
غالباً دو مکانیزم ژنتیک و محیط یا یادگیری، مسئول این تغییرات شناخته میشوند. برخی از زمینههای رشد مثل رشد جسمی، عمدتاً و نه کاملاً تحت سیطره ژنتیک هستند؛ و برخی دیگر مثل توانایی حل مسئله، عمدتاً تحت سیطره یادگیری هستند. با این حال، عوامل ژنتیکی و محیطی هر دو در شناخت و فهم رفتارها اهمیت دارند.
ژنتیک
هر فرد انسانی بین ۲۵ تا ۳۰ هزار ژن را به ارث میبرد. ژنها روی ساختارهای میلهای شکلی به نام کروموزوم قرار دارند. انسانها دارای تعداد ۲۳ جفت کروموزوم هستند، که جفت بیست و سوم کروموزومهای جنسی میباشند. کروموزومهای جنسی ( x و y )، جنسیت فرد را تعیین مینمایند.
حال، ژنها به دو دستـه غالـب و مغلوب تقسیـم میشـوند. بعضی از صفـات فقط توسـط یک ژن به ارث میرسند، این همان ژن غالب است. به عنوان مثال، ژن موی تیره غالب است و کافی است که فقط یکی از والدین این ژن را داشته باشند تا فرزندشان دارای موی تیره شود. و برخی صفات، مستلزم وجود دو ژن هستند (یکی از مادر و یکی از پدر). این ژنها مغلوب هستند. ژن موی بور، مغلوب است. یعنی هم مادر و هم پدر باید این ژن را داشته باشند تا فرزند آنها دارای موی بور گردد.
روانشناسـان برای اشـاره به شکوفـایی و اجرای برنامه ژنتیکی بیهمتای هر فرد از اصطلاح رسـش استفاده میکنند. اموری چون زمان دندان درآوردن، توانایی چنگ زدن و در دست گرفتن اشیاء ، و راه رفتن، به همین رسش برمیگردند. رسش که بر اساس یک جدول زمانی اجرا میشود، عمدتاً به وقوع برخی رویدادها بستگی دارد. برای مثال، پیش از آن که بچهای بتواند راه برود باید قدرت و حس توازن داشته باشد – یعنی پیش شرطهایی که تا حد زیادی به رسـش بستگی دارند. تنها زمانی کودک قادر به راه رفتن میشود که این پیش شرطها را داشته باشد . اما محیط را نیز باید در نظر گرفت، چون تغذیه و تجربه مناسب نیز مهم هستند.اطفال باید فرصتی بیابند تا مهارتهای خود را تمرین کنند.
محیط
برای شناخت کامل ماهیت رشد، باید عوامل ژنتیک و محیط و نحوه تعامل آنها با یکدیگر را در نظر بگیرید. بیایید هماهنگی مناسب چشم و دست و انجام بازتابهای سریع برای ضربه زدن در بازی پینگ پنگ را بررسی کنیم. فرض کنیم عوامل ژنتیک در این تواناییها نقش دارند. کسی که هماهنگی چشمها و دستهایش بیشتر و بازتابهایش سریعتر است از یک مزیت اولیه برخوردار است. اما اگر این فرد اصلاً تمرین نکرده باشد چطور؟ چنین فردی هرگز نمیتواند این توانایی نهفتهاش را بالفعل کند. در عین حال اگر همین فرد از هماهنگی چشمها و دستها و بازتابهای متوسط برخوردار باشد، با تمرین مداوم نیز نمیتواند یک بازیکن خوب پینگ پنگ بشود.
این تحلیل در مورد خصوصیات دیگری چون هوش نیز کاربرد دارد. برای مثال، دو کودکی که توان ژنتیکی مشابهی دارند ولی در دو محیط بسیار متفاوت بزرگ میشوند، نمرات هوش متفاوتی میگیرند. اگر یکی از آنها در یک محیط غنی و پرتحریک بزرگ شود و دومی در یک محیط فاقد تحریک، سطح هوش آنها با یکدیگرفرق خواهد داشت.
حال، با مروری بر نظریههای رشد، نقش ژنتیک و محیط را به تفصیل مورد بررسی قرار میدهیم. البته با ذکر این نکته که در نظریههای مذکور فقط به مراحل رشدی تا سن شش سالگی پرداخته میشود.
نظریههای رشد
دیدگاه روانکاوی فروید: فروید معتقد بود که در انسان سه سطح از آگاهی وجود دارد که عبارتند از: هشیار که همان آگاهیهای بلافصل افراد است و بخش کوچکی از ذهن انسان را اشغال میکند. در نیمه هشیار ، خاطراتی وجود دارند که میتوانند به راحتی هشیار شوند – یعنی فرد از آنها آگاهی یابد. و بالأخره برخی از خاطرات در بخش ناهشیار قرار میگیرند که فرد از آنها آگاهی ندارد. فروید معتقد بود رفتارها تحت کنترل تجربههای اولیهای هستند که هم اکنون ظاهراً فراموش شدهاند. این تجربهها که در بخش ناهشیار ذخیره میشوند اگرچه در محدوده آگاهی ما قرار ندارند، اما تأثیر شدید و عمیقی بر رفتارهای ما دارند.
فروید با استفاده از سه سازه، کارهای ذهن را تشریح میکرد: نهاد، خود و فراخود.
نهاد : منبع آرزوها و امیال است. نهاد از بدو تولد وجود دارد و ناهشیار است، دوست دارد خواستههایش فوراً برطرف شوند و تحمل تأخیر را ندارد. نوزاد یکپارچه نهاد است.
خود : پس از یک سال از زندگی نوزاد، این بخش بوجود میآید. این بخش تا حدودی هشیار است و براساس اصل واقعیت عمل میکند. او نیازهای نهاد را با توجه به واقعیت و از مسیرهای جامعه پسند ارضا میکند.
فراخود : شبیه وجدان است و شامل یک رشته اصولی است که محصول تعاملات فرد با دیگر اعضای جامعه میباشد. او کمالگرا است و سعی دارد جلوی تمایلات ضداجتماعی نهاد را بگیرد و هر گاه فرد تخلف میکند، در او احساس گناه ایجاد میکند.
یکی از جالبترین مفاهیم فروید، میل جنسی کودکانه است. به نظر او زندگی عبارت بود از شکوفایی غریزه جنسی. انرژی مورد نیاز این غریزه جنسی از طریق منبعی به نام لیبیدو تأمین میگردد. لیبیدو در طی مراحل رشد، در مناطقی از بدن متمرکز میگردد و همین موضوع، مبنای مراحل رشد روانی – جنسی میگردد. این مراحل عبارتند از:
مرحله دهانی (تولد تا یک و نیم سالگی ) : نوزادان در روزهای نخست زندگی، ابتدا با مکیدن و سپس با گاز گرفتن – که هر دو از فعالیتهای دهانی هستند – لذت میبرند. اگر آنها در این مرحله طعم ناکامی یا تحریک بیش از حـد را بچشـند، در این مرحــله از رشد تثبیت میشـونـد و این موضوع در شخصیت کودک در دورۀ بزرگسالی نمودار میگردد. اگر تثبیت در بخش مکیدن باشد، کودک مورد نظر ساده لوح، وابسته و نافعال میشود و تصور میکند که دیگران موجبات راحتی او را فراهم خواهند آورد. اما تثبیت در مرحله گاز گرفتن، موجب تشکیل شخصیتی طعنهزن یا زبان تلخ میشود که همیشه با دیگران اختلاف نظر دارد.
مرحله مقعدی (یک و نیم تا سه و نیم سالگی ) : این مرحله مقارن با آموزش آداب توالت رفتن به کودکان است. اعمال نفوذ و سختگیری والدین برای کنترل روده و مثانه در کودک، ممکن است منتهی به شکلگیری شخصیت مقعدی – احتباسی شود (یعنی کودکی که مدفوع خود را نگه میدارد). این شخصیت، فردی خسیس، لجوج و بسیار تمیز و منظم است. از سوی دیگر، اگر کودک برخلاف خواسته والدین و در هر زمان و مکانی که خودش خواست اقدام به دفع مدفوع نماید، دارای شخصیت مقعدی – دفعی میشود که صفاتی چون قساوت و بینظمی مشخصه آن است.
مرحه آلتی (سه و نیم تا شش سالگی) : در این مرحله کودک نسبت به والد جنس مخالفش احساسات جنسی دارد ولی از این میترسد که والد همجنس وی ناراحت شود و او را تنبیه کند. کودک میتواند از طریق همانند سازی با والد همجنس خود، این تعارض را حل نماید. اما چنانچه موفق به این کار نشود، از والد همجنس خود متنفر میشوند و بعدها این تنفر را به افراد قدرتمند تعمیم میدهند.
از ویژگیهای دیگر کودکان در این مرحله، وَر رفتن با خود و شرکت در بازیهای جنسی(مثل دکتر بازی) است.
نظریه روانی – اجتماعی اریکسون :
این نظریه پرداز، یکی از شـاگردان و در عیـن حـال منتـقـد نظـریه فــروید بـود کـه اعتـقاد داشـت تعارضهای(پراهمیتتر) دیگری نیز در هر یک از مراحل رشد وجود دارند که عبارتند از :
اعتماد در برابر بیاعتمادی(یک و نیم تا سه و نیم سالگی ) : اگر بچهها طعم مراقبتهای گرم و صمیمانه را بچشند به محیط اعتماد خواهند کرد و دیگران را دوستان خود خواهند دید. اما اگر والدین آنها افرادی مضطرب و عصبانی باشند و نتوانند نیازهای فرزندشان را برآورده سازند، فرزندشان احساس بیاعتمادی خواهد کرد.
خودمختاری در برابر شرم یا تردید(یک و نیم تا سه و نیم سالگی ) : کودکان در این سن دیگر به طور کامل به بزرگترها متکی نیستند. آنها مهارتهای جسمی جدیدشان را تمرین میکنند و صاحب حس مثبت خودمختاری میگردند. اگر در این سن به آنها اجازه داده نشود کارهایی را که میتوانند، انجام دهند، یا از آنها کارهایی را بخواهند که توان انجامش را ندارند، احساس شرم و تردید کرده و اعتماد به نفس خود را از دست میدهند.
ابتکار در برابر احساس گناه(سه و نیم تا شش سالگی) : در این مرحله، کودکان برای اعمال خود طرح و نقشه میریزند و بر آن اساس عمل میکنند. اگر والدین به فرزندان خود اجازه بدهند نظرات خود را بیـان کنند، احسـاس ابتکار، و اگر تمایلات و برنامههای آنها را با تنبیه مواجه نمایند، احساس گناهی میکنند که به ترس و عدم جسارت منتهی میشود.
رویکرد رفتاری :
این نظریه پردازان معتقدند که کلیه رفتارهای بچهها را با استفاده از فرایندهای یادگیری(از جمله شرطی شدن کلاسیک و شرطی شدن عامل)، هم میتوان تبیین نمود و هم میتوان اصلاح کرده و شکل داد.
شرطی شدن کلاسیک : کودکی، هر بار که به نزد دکتر میرود، درد (آمپول) را تجربه میکند. پس از مدتی این کودک بلافاصله با دیدن دکتر گریه میکند. در اینجا آمپول یک محرک غیر شرطی است که وقتی چند بار با دیدن دکتر (که یک محرک خنثی است) همراه شود، یک پاسخ شرطی(یعنی گریه) را در برابر دیدن دکتر(که حالا تبدیل به محرک شرطی شده است) برمیانگیزد.
شرطی شدن عامل : کودک دیگری هر بار که گریه میکند، مادرش او را در آغوش میگیرد. در این مورد، رفتار(گریه کردن) کودک، اتفاق یا رویدادی (مثل درآغوش گرفته شدن) را در پی دارد که باعث تقویت آن رفتار میگردد.
کودکان یاد میگیرند که اگر در برخی شرایط، رفتاری را انجام بدهند، پاداش میگیرند و اگر همان رفتار را در شرایطی دیگر انجام بدهند، پاداش نمیگیرند. والدین، مهمترین منابع تقویت رفتار کودکان در سالهای نخست زندگی آنها هستند.
نظرات برای این مطلب بسته شده است.
Sorry, the comment form is closed at this time.