امروز: شنبه, ۳۱ شهریور , ۱۴۰۳ | ۰۴:۱۱:۵۷  آخرین بروزرسانی : اسفند ۱۶ام, ۱۳۹۰
سرخط خبری :
تبلیغات
  • تاریخ انتشار خبر : شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۰ | کد خبر : 16393
    ارسال خبر چاپ خبر
  • نجار پیری بود که می خواست بازنشسته شود. او به کارفرمایش گفت که می خواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانواده اش لذت ببرد. کارفرما از این که دید کارگر خوبش می خواهد کار را ترک کند ناراحت شد. اواز نجار پیر خواست که به عنوان…

    نجار پیری بود که می خواست بازنشسته شود. او به کارفرمایش گفت که می خواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانواده اش لذت ببرد.
    کارفرما از این که دید کارگر خوبش می خواهد کار را ترک کند ناراحت شد.
    اواز نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار تنها یک خانه ی دیگربسازد. نجار پیر قبول کرد اما کاملا مشخس بود که دلش به این کار راضی نیست.
    او برای ساختن این خانه از مصالح بسیار نا مرغوبی استفاده کرد و با بی حوصلگی به ساختن خانه ادامه داد.
    وقتی کار به پایان رسید کارفرما برای وارسی خانه آمد او کلید خانه را به نجار داد و گفت: (( این خانه متعلق به توست.))
    این هدیه ای است از طرف من به تو.
    نجار یکه خورد. مایه تاسف بود! اگر می دانست که خانه ای برای خودش می سازد حتما کارش را به گونه ای دیگر انجام می داد…
    برای اشتراک این مطلب در فیس بوک کلیک کنید
    برچسب ها :
    نظرات کاربران در "نجار"
    تازه ترین اخبار