امروز: شنبه, ۳۱ شهریور , ۱۴۰۳ | ۰۳:۴۶:۲۲  آخرین بروزرسانی : اسفند ۱۷ام, ۱۳۹۰
سرخط خبری :
تبلیغات
  • تاریخ انتشار خبر : چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۰ | کد خبر : 16399
    ارسال خبر چاپ خبر
  • پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت. پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هر بار که عصبانی می شود باید یک میخ به دیوار بکوبد. روز اول پسر بچه ۳۷ میخ به دیوار کوبید.طی چند هفته بعد همان طور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند تعداد میخهای کوبیده…

    پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت. پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هر بار که عصبانی می شود باید یک میخ به دیوار بکوبد.
    روز اول پسر بچه ۳۷ میخ به دیوار کوبید.طی چند هفته بعد همان طور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر می شد.
    او فهمید که مهار کردن عصبانیتش آسانتر از کوبیدن میخها بر دیوار است…
    او این نکته را به پدرش گفت و پدر هم پیشنهاد کرد که از این به بعد هر روز که میتواند عصبانیتش راکنترل کند یکی از میخها را از دیوار بیرون آورد.
    روزها گذشت و پسر بچه سر انجام توانست به پدرش بگوید که تمام میخها را از دیوار بیرون آورده است.
    پدر دست پسر بچه را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت: پسرم ! تو کار خوبی انجام دادی. اما به سوراخ های دیوار نگاه کن.
    دیوار دیگر هرگز مثل گذشته اش نمی شود.
    وقتی تو در هنگام عصبانیت حرفهای بدی می زنی آن حرفها هم چنین آثاری به جا می گذارند.
    تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری.اما هزاران بار عذر خواهی هم فایده ندارد.
    آن زخم سر جایش است. زخم زبان هم به اندازه ی زخم چاقو دردناک است.
    برای اشتراک این مطلب در فیس بوک کلیک کنید
    برچسب ها :
    نظرات کاربران در "میخ های روی دیوار"
    تازه ترین اخبار