میگویند از مسابقه با من میترسند!
نام او بعد از اینکه سهمیه المپیک لندن را کسب کرد بر سر زبانها افتاد. اولین بانوی المپیکی پینگ پنگ ایران برای رسیدن به قلههای موفقیت آنقدر پرتلاش ظاهر شده است که او را یک سال بعد از تجربه المپیک، همچنان چهره ویژه ورزش بانوان ایران بدانیم.
آنچه در ادامه آمده است حاصل گفتگوی ما با ندا شهسواری چند روز بعد از قهرمانی با نیک اندیش در لیگ برتر بانوان و چند روز قبل از آغاز سال نو است. گفتگویی که هم مروری است بر زندگی ورزشی این بانوی پینگ پنگ باز کرمانشاهی و هم در ادامه رنگ و بوی نوروزی میگیرد.
احتمالاً در یک خانواده کاملاً پینگ پنگی به دنیا آمدی.
دقیقاً، اما نه اینکه پدر و مادرم هم پینگ پنگ باز باشند. اول نرگس، خواهر بزرگترم پینگ پنگ را شروع کرد و بعد برادرم و بعد هم نوبت به من و خواهر کوچکترم سارا رسید. تب پینگ پنگ در کودکی در خانواده ما داغ شد و همه با هم بازی میکردیم و در کنار میز و راکت و توپ بزرگ شدیم.
یادت هست اولین بار کی راکت را به دست گرفتی و شروع کردی؟
بله کاملاً. شاید کلاس اول بودم که خواهرم پینگ پنگ بازی میکرد. من هم زمانی که آنها بازی میکردند راکتهای اضافه را برمیداشتم و روی سر توپ می زدم، توپ را بالا و پایین میزدم. در واقع فقط راکت بازی میکردم!
حتماً با همان راکتهای اسفنجی سنگین.
بله. راکت هم برایم سنگین بود اما عجیب بود که به توی سر توپ زدن با راکت علاقه داشتم.
اولین مربیات چه کسی بود؟
خواهرم نرگس. اولین بار کنار او پشت میز پینگ پنگ ایستادم و از او یاد گرفتم.
و کی شدی یک دختر پینگ پنگ باز؟
از همان کلاس اول شروع کردم و ادامه دادم اما کلاس پنجم بودم، سال ۷۵، برای اولین بار در مسابقات آموزش و پرورش شرکت کردم و مسابقات قهرمانی کشوری که یادم هست رقبایم از تهران، قزوین، اهواز و سنندج بودند. با اینکه اولین تجربه مسابقات رسمیام بود اما خوب کار کردم، یادم میآید که سوم کشور شدم و کلی هم ذوق کردم.
فکر میکردی روزی به تیم ملی برسی؟
من به پینگ پنگ خیلی علاقه داشتم اما از همان ابتدا فکر نمیکردم روزی به تیم ملی برسم. دوست داشتم ادامه بدهم. نه اینکه نمیخواستم پیشرفت کنم اما در واقع علاقه ام بر هدفم غالب شده بود. شاید به خاطر همین علاقه بود که خیلی خیلی کار کردم و چهار سال بعد از همان مسابقاتی که در کشور سوم شدم اولین بار به عضویت تیم ملی درآمدم.
به تیم ملی رسیدی. حالا از تجربه اولین بازی بین المللیات با پیراهن ملی بگو.
غرق تمرین و علاقهام به پینگ پنگ بودم. اولین مسابقاتی هم که اعزام شدم مسابقات غرب آسیا بود که در قزاقستان برگزار شد. آنجا سوم شدم و این اولین مسابقه بین المللی بود که در آن شرکت کردم و مدال گرفتم. همان جا فهمیدم که میتوانم بهتر از این باشم. اعتماد به نفسم حسابی بالا رفته بود و به عملکردم اطمینان پیدا کرده بودم. واقعاً دیگر میخواستم در پینگ پنگ رشد کنم.
دو بار تا پای المپیک رفتی اما نشد. چرا؟
من هم سال ۸۰ و هم سال ۸۴ در پروتورهای مختلف که انتخابی المپیک بود شرکت کردم. سال ۸۰ که نه اما سال ۸۴ چهارم شدم و چون یک نفر سهمیه میگرفت موفق نشدم. اما عزمم را گذاشتم برای دوره بعد که خدا را شکر موفق هم شدم.
” اوشانایکه”. این اسم تو را یاد چه چیزی میاندازد؟
حریف خیلی سرسختم در المپیک. یک نیجریهای ۳۵ ساله بود. من اولین بار بود به المپیک میرفتم و او اگر اشتباه نکنم چهارمین یا پنجمین بارش بود. قهرمان آفریقا بود و خلاصه بازی سختی داشتم.
ولی خیلی خوب کار کردی. با این همه تفاوت، کار را به گیم هفتم کشیدی. فکر میکنم نتیجه خوبی بوده است.
ترسیده بودم و استرس داشتم نه زیاد اما بالاخره روی بازیام تأثیر گذاشت. الان وقتی به آن روز فکر میکنم حسرت میخورم که چرا آرامشم را حفظ نکردم. میتوانستم او را ببرم بالاخره سه گیم را برده بودم. فقط چند توپ کوتاه را اگر جواب میدادم بازی را برده بودم. البته از همین نتیجه هم کادرفنی تیم ملی حسابی راضی بودند.
تصورت قبل از اینکه وارد سالن اکسل لندن بشوی از میدان مسابقهای به اسم المپیک چه بود؟
اول فکر میکردم خیلی کار سخت است. جو المپیک من را گرفته بود و این را واقعاً باید اقرار کنم. اما اگر همان استرس را نداشتم شاید میبردم و در ادامه هم نتایج بهتری میگرفتم. اما یک چیز دیگر را هم بگویم شب قبل از مسابقه من افتتاحیه بود و مراسم تا ساعت ۲ شب طول کشید. من هم ساعت ۹ صبح مسابقه داشتم و اولین بازی هم بود. اما خب دیگر گذشته و باید به فکر بعد باشم.
بچههای پینگ پنگ باز میگویند از مسابقه با تو میترسند!
من هم این صحبت را از خیلیها شنیدهام. اما خود من چیز دیگری فکر میکنم. فکر میکنم آنهایی که با من بازی میکنند با خیال راحت میآیند.
چون میدانند که بازنده هستند؟
بله. وقتی بدون استرس بازی کنی بهتر نتیجه میگیری. آنها راحت به مسابقه میآیند و استرس ندارند. همیشه هم بازیهای خوبی از آب در میآید به خصوص بازی با بازیکنان جوانتر و کم سن و سالتر.
چه شد که در فینال لیگ به مریم صامت باختی؟ همه بازیها را برده بودی.
باور میکنید خود من هم نمیدانم چه بود. اصلاً موقع بازی ذهنم در زمین مسابقه نبود. کلاً جای دیگری سیر میکردم. اصلاً تمرکز نداشتم. در حالی که ۳ گیم را با امتیازهای بالا برده بودم. راحت میشد ببرم اما خدا را شکر تیم برد و قهرمان شدیم.
بعد از اینکه سال قبل نامت به عنوان اولین بانوی المپیکی ایران در پینگ پنگ بر سر زبانها افتاد امسال هم یک بار دیگر حاشیه ساز شدی. یادت میآید چه زمانی بود؟
فکر کنم مربوط به همان مسابقات کاپ آسیا بود که من را به خاطر اینکه تنها بودم اعزام نکردند.
داستان چه بود؟
همین که گفتند چون دو نفر ورزشکار آقا هستند و تو خانم، تنهایی، اعزام نمیشوی. کسی نبود که من را همراهی کند و من هم مسابقات خیلی مهمی را از دست دادم. کاپ آسیا میتوانست تأثیر زیادی در عملکرد من و رنکینگ جهانیام داشته باشد. به خصوص اینکه روش انتخابی المپیک هم برای دوره بعد تغییر کرده و باید رنکینگ خودمان را خیلی خوب ارتقا بدهیم. البته آن چیزی که به من گفتند این بود، شاید دلیل دیگری داشته که قرار نبوده راجع به آن صحبت شود.
حتماً خیلی هم تمرین کرده بودی.
دقیقاً. فروردین ماه بود و من تمام عید را در اردو بودم. از همه تفریحاتم، مهمانیها و استراحتم گذشتم و تمرین کردم. واقعاً یک شوک بود برای من.
بزرگترین دغدغه بانوی المپیکی پینگ پنگ ایران چیست؟
دو مساله بسیار مهم. اولی دستمزد پایین در لیگ است. این قراردادها به هیچ عنوان در حد تلاش و زحمات ما نیست. آینده شغلی ما تأمین نیست و وضعیت مالی ما نسبت به سایر رشته های ورزشی خیلی ضعیف است. ما کمتر از دیگر ورزشکاران تمرین نمیکنیم. استرس تمرین و مسابقه سر جای خود اما استرس مشکلات مالی با توجه به هزینه بالایی که داریم روی عملکرد ما تأثیر میگذارد. انگیزه لازم از ما گرفته میشود. و مساله دوم وضعیت تمرینی ماست. اردوها خیلی کم است و برای اعزام به مسابقات مهم آسیایی و جهانی کافی نیست. ای کاش میشد فدراسیون با کشورهای دیگر اردوی مشترک برگزار میکرد، ما هم به کمپهای تمرینی اعزام میشدیم تا خوب آماده مسابقات شویم.
وقتی اردوی تیم ملی برگزار نمیشود کجا تمرین میکنی؟
در حیاط خانه. یک میز پینگ پنگ داریم که آنجا تمرین میکنیم. با خواهرها و برادرم. احتمالاً عید امسال هم باید در حیاط خانه تمرین کنم.
امسال زیاد اصفهان آمدی.
دو بار آمدم. اول برای اردوهای تیم ملی و بعد هم برای دور برگشت لیگ. البته امسال اولین باری نبود که اصفهان را میدیدم، قبل از این هم آمده بودم، برای مسابقات مختلف آمده بودیم.
فرصت داشتی در شهر بگردی و اصفهان را خوب ببینی؟
بله میتوانم بگویم تقریباً همه جا را دیدم. میدان امام، سی و سه پل، چهل ستون.
چهل ستون اصفهان دیدنیتر است یا بیستون شهر شما؟!
نمیشود انتخاب کرد. هر دو زیبا و دیدنی هستند، هم چهل ستون، هم بیستون.
امسال عید کجا هستی؟
فعلاً که خبری از اردو نیست و به احتمال زیاد در خانه هستیم. اما سالهایی بود که اصلاً خانه نبودهام. تقریباً عید را اصلاً ندیدهام. یک سال مجارستان مسابقات بودیم و چند سال در اردو.
بهترین و بدترین اتفاق سال ۹۲ برایت چه بود؟
امسال در کاپ فجر با محجوبه عمرانی یک رقیب سرسخت هندی را شکست دادیم. خودمان هم باورمان نمیشد، به فینال رسیدیم و نایب قهرمان شدیم، چون باورنکردنی بود شد بهترین خاطره ورزشی من در سال ۹۲. اما اگر بخواهم بدترین خاطرهام را بگویم فوت مادربزرگم بود که خیلی او را دوست داشتم.
در آستانه سال جدید چه آرزویی داری؟
سلامتی و شادی از همه چیز بهتر است. دوست دارم در ورزش و تحصیلم به موفقیت برسم و قبل از آن از خدا سلامتی میخواهم. چون تا سلامتی نباشد هیچ کاری پیش نمیرود. دوست دارم همه هم وطنانم به همه آرزوهای خود برسند و همچنین آرزو میکنم در مسابقات جهانی که اردیبهشت ماه برگزار میشود نتایج قابل قبولی کسب کنیم.